فریادهای خاموش تنهایی

شعر و ادبیات داستان عاشقانه ها و قطعات

فریادهای خاموش تنهایی

شعر و ادبیات داستان عاشقانه ها و قطعات

گلایه

 

آنکس که تو دستهایش را بریدی

مرهم میساخت برای زخمهایت

آنکس که تو چشمهایش را در آوردی

چشمهایش را قدمگاه تو کرده بود

آنکس که تو قاتلش بودی

تنها عاشقت بود در این دنیا

نظرات 4 + ارسال نظر
آرزو سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:27 ب.ظ

عالی بود اما رسم ما این نیست
موفق باشی

sahar سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:34 ب.ظ

khiale man be pishe tost ama bedune hich omidi
iadetan naravad ashegi
montazere nazarate shoma hastam

نوپا چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

عالی بود ممنون می شوم نظرات شما را هم درباره شعر هایم که زیر باران خیس شده اند بدانم.

صفا باشد چمن با گل بروید
زمینم یاسمن سنبل بروید
مرا حالا بهارم آشنا کرد
مبادا ساز بی بلبل بروید

***
کدامین آرزو در دل وطن کرد
لباسی آسمانی را به تن کرد
مرا با آرزو هایم رها کن
فلک آخر سفارشها به من کرد

***
تو را تنها ز شب هر جا م یگردم
تمامی کوله بارم را می بندم
شبی سرد و سکوتی با تو بودن
خیالم آسمانم من می خندم

***

وارینا جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.taraneh-tanha.persianblog.ir

سلام من برای مطلب بالایی شما کامنت گذاشتم اما نمیدنم چرا ثبت نشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد