فریادهای خاموش تنهایی

شعر و ادبیات داستان عاشقانه ها و قطعات

فریادهای خاموش تنهایی

شعر و ادبیات داستان عاشقانه ها و قطعات

معجزه در ماتم

باورم نمی شود مثل تمام زندگیم که باورم نمی شود

  نشسته بودم اشک مثل بارانهای موسمی

می بارید مانند هر شب هر لحظه هر ..... در این ایام بی بنیاد هستی کن مببارید اشک و آسمان دلم باز نمی شد - تنها یادگارش تصویرش در دستانم زیر سیل اشکهایم غرق می شد چه اندوه تلخی چه ماتم شبانه ای

سیل اشک می بارید  و غریقش من بودم  شبانه های بی بهانه شده اند سرشار از بهانه عاشقی

وقتی که نقشش جان گرفت خیال نبود در خیالم رویای زنده عمرمم بود

 مه آسا بر من نازل شد

من عطش سوخته بودم او آب حیات  باز حکایت ویس و رامین تکرار زمینی من در آسمان خیالی او

افسوس نقش خیالش نیز تیغی برهنه داشت

 افسوس افسوس

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
وارینا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.taraneh-tanha.persianblog.ir

اینقدر کلاس نذار بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد